محل تبلیغات شما
از من مخواه روی کنم به سیاهی به هوای غریب غربت به تباهی نبودنت پیرم می کند فسرده می شوم زانو به بغل، درهم تنیده زمین گیرم می کند مخواه نبینمت من هر شب از پشت پنجره ی چشم با اشک سیر می بینمت . تو جلوه گاه عشق نابی تو مامن قلب مطرودم از عشقی بگذار از دور بخوانمت هر چند فاصله هاست میانمان انگار سنگِ پای لنگمان می شود دوری نه تاب طاقتمان هست نه تاب صبوری . از من مخواه نبینمت بمان همین حوالی لااقل بگذار از دور بخوانمت .

همیشه شاعر عاشق بود ...

بمان همین حوالی ...

کجایی مرد باران ...؟

مخواه ,بگذار ,نبینمت ,بخوانمت ,تاب ,حوالی ,دور بخوانمت ,مخواه نبینمت ,از دور ,بگذار از ,می کند

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ﺷﺒﺎﻧﻪ