محل تبلیغات شما



تو رفتی و غم نشست بر غزل های شعرم رخت بر بست شادی عاشقِ مانده در شعر تنها شد شد بی معشوق . انگار آمده بودی که بروی میلت نبود در هوای غزل هام نفس کشی . همیشه شاعر عاشق بود تو فقط خواندی و شنیدی دم نزدی که یاری نگفتی که میمانی تا ابد تا لحظه شکفتنمان سکوت بود و سکوت بود و سکوت تو رفتی ولی امان از این دل هنوز سردرگم کلاف دلتنگی ام هنوز مانده ام غفلت از من بود یا بی وفایی تو چه شد آخر که چنین گَرد تنهایی نشست بر دل .
از من مخواه روی کنم به سیاهی به هوای غریب غربت به تباهی نبودنت پیرم می کند فسرده می شوم زانو به بغل، درهم تنیده زمین گیرم می کند مخواه نبینمت من هر شب از پشت پنجره ی چشم با اشک سیر می بینمت . تو جلوه گاه عشق نابی تو مامن قلب مطرودم از عشقی بگذار از دور بخوانمت هر چند فاصله هاست میانمان انگار سنگِ پای لنگمان می شود دوری نه تاب طاقتمان هست نه تاب صبوری . از من مخواه نبینمت بمان همین حوالی لااقل بگذار از دور بخوانمت .
کجایی مرد باران ؟ در کوچه های ما گذر کن همسفر با دل ما شو از دیار ما هم سفر کن تفتیده، کوچه های قلبمان گرد و خاک دوری ات نشسته، بر در و دیوار شهرمان کجایی مرد باران ؟ آسمان خیس ابرها خیس کوچه ها خیس نرگس نگاهمان جای پای بهار می شکفد یاس ها و نسترن ها سنگ فرش قدومت سبز در دیار تو هر برگ منتظر مرد بارانی قلبم می مانم ! تا ابد تا که با آمدنت گل بردمد .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبرگزاری شهاب news Iranian shahab